نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

16ماهه شدی آقا پسملی

1391/6/26 11:16
نویسنده : مامان مریم
405 بازدید
اشتراک گذاری
 
شیطنتهای کودکانه

پسر گلم جدیدا  شیطون شدی آنقدر که نمیتونم چشم ازت بردارم. گرچه خودت سایه من شدی. هر جا برم، قدم به قدم میای. همیشه کنارمی. وابسته شدی و تنهایی رو نمیخوای حتی برای دیدن کارتون. بیشتر وقتها دستهای کوچولوت رو به سمتم دراز میکنی و با خواستنی کودکانه، آغوشم رو میخوای. و تشکرت برای من احساس گرمی صورت قشنگت روی گونه هام و دستهای مهربونی که دور گردنم حلقه میشه.

 

با اینکه زمان زیادی از اولین تلاشت برای راه رفتن نگذشته ولی پیشرفت خیلی خوبی داشتی و میتونی خیلی راحت قدم برداری. دیگه از روروک هم خوشت نمیاد. وقتی قدم برمیداری، دوست دارم به هر قدمت هزار بار بوسه بزنم...

هنوزم زیاد با اسباب بازیهات بازی نمیکنی ولی در عوض عاشق موبایل مامان و  کیف لوازم آرایش مامانی هستی .غافل بشم کل ماتیکهای مامان را باز کردی و خرابش کردی..هشت  تا دندون داری، چهار تا بالا و چهار تا پایین. هر وقت هم تشنه ات بشه میای طرفم و یکریز میگیآبببببه.. آبه خیلی معصومانه و ناز کلمه آبه را ادا میکنی. و همچنین کلمه بابا.. هر موقع صدای باز شدن در خونه میاد چون فکر میکنی بابا اومده چند بار میگی بابا با.با پسر مهربونم هر جور که باشی، مامان عاشقته و با تمام وجود دوستت داره...

بوسه باران

kiss

I love you so deeply I love you so much
I love the sound of your voice
And the way that we touch
I love your warm smile
And your kind, thoughtful way
The joy that you bring

To my life every day

I love you today

...As I have from the start

And I'll love you forever
With all of my heart

آب بازی

 پسر شیطون مامان، عاشق خونه مامان جون نازنین شدی دوست داری بری اونجا و با پارسا تو حوض بزرگ مامان جون حسابی آب بازی کنی و لذت ببری. اگر ساعتها تو آب باشی، نه خسته میشی و نه بهانه میگیری.وقتی هم که خونه خودمونیم هیبهانه آب بازی را میگیری منم میگذارمت تو کاسه دستشویی. بعد آب بازی هم، از خستگی بیهوش میشی و میخوابی. مامان میمیره واسه این خنده های قشنگت عزیزم...

 آب بازی

2آب

3آب

اینجا هم مکانی که عاشقشی حوض مامان جون...

حوض مامانی

خواب معصومانه

هنوزم عادت داری شبها وقت خواب، شیر بخوری و من چه لذتی میبرم از این وابستگی. وقتی میخوابی، اتاق پر میشه از عطر نفسهات و آدم دلش میخواد ساعتها کنارت باشه.

تو میخوابی و من غرق تماشای صورت ماهت میشم که چه معصوم و کودکانه خوابیدی. فارغ از هر دغدغه و دلواپسی. تو دنیا هر اتفاقی بیفته، حضور من و بابا کافیه تا تو شاد باشی، بخندی و کودکی کنی...کاش این خوابهای شیرین بچگی همیشگی باشه...

 خواب معصومانه

خواب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)