29 ماهگی و پروسه پوشک گیری
سلام به پسر گلم و دوستهای خوبم
یک گام بزرگ به سوی مرد شدن...
بالاخره با ورود به 29 ماهگی یعنی درست در سن 2 سال و 5 ماهگی تونستم نیکان رو از پوشک بگیرم .آفرین پسرم همانطور که برای از شیر گرفتنت اذیتم نکردی و یک روزه خودتو با شرایط وفق دادی برای پوشک گرفتنت هم اذیت نکردی شاید بخاطر این بود که کاملا دیگه عقلت میرسید .آفرین به گل پسرم که حتی 1 بار هم جایی را کثیف نکرد.هر موقع جیشت میگیره میدویی و بهم میگی ایش دارم بعدشم میبرمت و خودتم خودت رو میشوری.آفرین به پسر تر و تمیزم.
جونم براتون بگه که خیلی درگیر درسهای دانشگاهمم واقعا درسها خیلی سنگینه .برای من که هم سر کار میرم هم باید اینهمه کتاب و تحقیق آماده کنم فشار رومه .دیگه نمیتونم با دل صبر به وبلاگ پسرم سر بزنم یا تند تند عکس ازش بگیرم و آپ بشم .در هر حال تا بشه که وبلاگ عزیزترینم رو به روز میکنم.
نازنینم قلب کوچیکت اونقدر مهربونه که به همه اونهایی که دوستت دارند، یه جورایی عشق و مهربونی خودت رو نشون میدی. برای هر کسی خاص خودش و من احساس میکنم این قلب مهربونت تا همیشه مهربون میمونه...حتی وقتی سردی و گرمی روزگار رو بچشی، حتی وقتی روزگار روی سخت و بد خودش رو نشونت بده، تو همیشه پسر مهربون مامان خواهی بود.... انقدر مهربونی که تا من و مامان عزت و باباعلی و.. میبینی میگی عزیزم...عزیزی.. هرکسی عطسه یا سرفه کنه میگی خیر باشه..تا کسی رو میبینی میگی سلام خوبی؟
انگار ذاتی است این ناز و اداها ، میپرستمت !
دستت رو دور گردنم حلقه می زنی و محکم گونه هامورو می بوسی و با صدای ناز و ظریفت میگی :
عزییییییزم !!!
تازه یاد گرفته ای ، ادامه بده ، این عاشقانه هایت بد جور به دلمان مینشیند !
پسر عزیزم ببخش که نتونستم یک پست تنها برای روز کودکت بگذارم از اینجا روز کودک رو بهت تبریک میگم و آرزومیکنم کودکی شاد و زیبایی داشته باشی همینطور که برای همه کوچولوها آرزو کردم.
دوستت دارم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ ،در حسرت یافتنت تمام پس کوچه ها را زیر باران،قدم بزنم....