نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

6ماهگی

1390/8/13 22:35
نویسنده : مامان مریم
406 بازدید
اشتراک گذاری
 
باراטּ براے ڪسے تڪرارے نمیشود هر وقت بیاید دوست داشتنے ست و تو هماטּ بارانے … نیکان

ماهگیت مبارک فرشته من
 
هیچ وقت اینجوری به شمارش روزهای زندگیم فکر نکرده بودم...الان که روزهای با تو بودن
و با تو زندگی کردن رو می شمارم گذران عمر برام نمایان تر می شه و شرمنده تر از این که
این عمر عجب میگذره و من غافل.
تا وقتی حادثه ای شیرین مثل حضور تو نبود ، برام گذر این روزها هم مهم نبود...
 و حالا که هستی شیرینی این روزها رو برام ثبت می کنی...
تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net
هر روز با روز قبل فرق می کنی، بزرگ تر می شی، کارهای با مزه تر انجام می دی ...
بعد از اومدنت به جرات می تونم بگم تا امروز هیچ دو روزی شبیه هم نبوده برام ...
 لذت دنیا رو می برم  وقتی به  روزهای گذشته از عمرم با تو فکر می کنم...
امیدوارم سالهای عمرت سه رقمی بشه  گلم.فقط از این نگرانم که کم کم داره
 مرخصی زایمان مامان تموم میشه و اونوقت مامان باید بره سر کار.نگرانم آخه
 هم تو خیلی به من وابسته شدی هم من به شما.هرچند مامان جون عزت همیشه دلگرمیم میده و میگه من از نیکان جون خوب مراقبت میکنم ولی میترسم که
 مامان جون هم اذیت بشن.ولی به این اعتقاد دارم که خدای مهربان خودش کمک میکنه.
راستی حریره بادام رو 1 ماه شروع کردم.زیاد دوست نداری ولی مجبورم زورکی بهت بدم.

اینم اولین عکس از حریره خوردنت آآآآآآ قربونش بشه مامان

 

حریره
 
6ماهگی
 
به به پسر گلم اینجا عین آقاها شده قربون آقای خودم برم....
 
آقا
 
  
6ماهه
 
6.5ماهه
 
تاب تاب
 
عزیزم وقتی سوار این تابت میشی عاشق این شعری که برات میخونم هستی :
 
تاب تاب عباسی       خدا من رو نندازی
 
اگه هم انداختی        تو بغل بابام بندازی
 
هروقت هم تموم میشه دوباره هوم میکنی تا برات بخونم.
 
ایناهاش الانم درست افتادی تو بغل بابایی.....
 
نیکان و بابا حمید
 

mothersday

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)