8 ماهگی و اولین دندان
سلام سلام صد تا سلام
من اومدم با دندونام
ميخوام نشونتون بدم
صاحب مرواريد منم
يواش يواش و بيصدا
شدم جزء كباب خورا
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اولین دندون گل پسر در اومد
امروز صبح يعني در تاريخ(۲۰/1۰/۱۳۹۰)هنگامي كه داشتم به گلم با قاشق حريره
مي دادم یه لحظه لثه اش توجهمو جلب کرد بله دیدم که یه مروارید کوچولو
داره تو دهنش می درخشه.دوتا دندان پيشين ،پاييني پسرم در آمده بود.
الهی بمیرم براش تازه دلیل بیتابی های چند روز پیششو می فهمم
پسر گلم بابت دندانش خيلي كوچولو شدخدا كنه عزيزم وزنت دوباره بره بالا.
یادمه روزی که دندون در آوردی بابا علی به بابا حمید این شعر و خوند:
خبر بده به نون دون .....نیکان دراورده دندون.
نفس مامانی ميخوام از ماهگیت بنویسم و کارایی که می کنی:
...........
میشینی ولی هنوزم نميتوني خيلي صاف و راحت بشيني از دستت بيشتر براي نشستن
كمك ميگيري نگاهت این ورو اونوره شیرجه بری برای بدست آوردن چیزی(از گل فرش گرفته تا کنترل و قاشق...)
.........................
با غلت زدن و سینه خیز رفتن به همه جا خودتو میرسونی
............
دست دسی می کنی و همين كه صداي آهنگ ميشنوي با دهنت ناي ناي ميكني.
عاشق پارسا هستي و هر وقت ميبينيش پررري ميكني.
...........
صبح ها كه زودتر از ما از خواب پا ميشي،كنار ما سر خودتو به بازي كردن گرم ميكني.
و وقتي هم خسته ميشي مياي موهاي ماماني رو از پشت ميكشي،يعني اينكه اااااا بسه چقدر ميخوابيد.
دالی بازی می کنیم و خیلی خوشت میاد
عاشق چراغی مدتها بدون اینکه چیزی بگی به یه لامپ یا دیوار خیره میشی و حتی مامان جون عزت یادت داده چراغ که روشن میشه دستت رو به سمت چراغها میکنی یعنی اینکه جراغها بیاین.
یک کار جالب دیگه اینکه وقتی می خواهی خداحافظی کنی دستت و به علامت بای بای تکون میدی الهی مامانی قربونت بشم .
اينم مدل نشستنت
اينم جوراب کودکی بابا حميدكه واست بزرگه
اینم اولین نشستنت در خانه بابا علی
اینجا هم سرمای شدیدی خورده بودی ،رفتیم 3 روز خانه بابا علی تا انشالله بهتر بشی.بمیره مادر واسه اون چشمهای بیحالت.
اینم یه مدل دیگه از لالا کردنت.
اینجا هم اولین روز زمستانی آقا نیکان .