9ماهگی عکسهای آتلیه
تو پرستوی بهاران باش
از دلم کوچ نکن
من به مهمانی چشمان تو عادت دارم
ماهگیت مبارک عشقم♥
پسرم ، عشقم ، نفسم ، آرزوم همه زندگیم 9 ماهه شدم
دو تا 9 ماه از اومدنت توی زندگیم میگذره
وای که من عاشق عدد 9 هستم چون 9 ماه توی وجودم رشد کردی
بزرگ شدی نفس کشیدی...عدد 9 برام مقدس تر شد چون تو در پایان 9
ماهگیت بهترین هدی رو به من دادی.
این روزها پسرکم در حال تمرین کردن است!! تمرین مســـــــتــــقـــل شدن.
تمرین سینه خیز رفتن رفتن ؛ غذا خوردن؛ بالا رفتن؛ پایین آمدن.ایستادن با کمک به جایی کشف کردن!!!
او وارد مرحله جدیدی از زندگی میشود.مرحله که دیگر دوست ندارد به مادرش وابسته باشد.او دیگر حاضر نیست هر غذایی را که من فکر میکردم خوب است بخورد.حاضر نیست با هر اسباب بازی که به دستش میدهم بازی کند .حال اوست که میخواهد ریاست کند.او نه گفتن را یاد میگرد و فرآیند تفرد را آغاز میکند.او برای خودش فردی میشود.مستقل و آزاد.
اما با تمام همه اینها هنوز به من وابسته ست و حاضر نیست آغوش گرم مادرش را با غریبه ای که با نشان دادن شکلات از او میخواهد به آغوشش رود عوض کند.
عزیزم مستقل شدن نصفه نیمه ات مبارک.عزیزم آخرهای بهمن من و بابایی بردیمت آتلیه.عکسهای خوشکلی ازت انداختیم.تا انشالله یادگار برامون بمونه.
اینم از عکسهای قشنگت.انشالله بتونیم هرسال بریم آتلیه عکسهای مامانی ازت بگیریم.