اسباب كشي
زندگي آدم پر از تنوع و تغيير است الانم ما به اون مرحله تنوع رسيديم.
نميدونم چطور بايد از خونه اي دل بكنم كه پر از احساس و خاطره برام بوده خاطره هايي كه باهاش لحظات خوشيمون رو بايكديگر ساختيم بايد از خونه اي بريم كه با عشق و اميد جهيزيه ام رو توش چيدم روزي رو يادم مياد كه وسايلم رو با شوق باز ميكردم و با وسواس خاصي ميچيدمش ،روزي عروس كشونيم رو يادم مياد كه جلوي در خونه مادرم با اسپند به پيشوازم آمد و جلوي پاي عروس و دوماد گوسفند قربوني كردند.روزهاي قشنگي رو يادم مياد كه با همسرم توي اين خونه لحظات زيبايي داشتيم مهمانيها داده و رفته .قبل از بچه دار شدن چه خيالبافيها كه نكرديم من اداي ني ني رو در مي آوردم و با با حميد قربون صدقه ني نيمون ميرفت.واي شبي رو يادم مياد كه به بابا حميد مژده باردار بودنم رو دادم از خوشحالي تو پوست خود نمي گنجيديم ياد روزي بخير واسه اينكه بدونيم بچمون دختره يا پسر چه انتظارها كه نكشيديم.وقتي هم كه فهميديم ميرفتيم واسه كوچولومون با ذوق تمام وسايل ميخريديم و ميچيديم.ياد روزي بخير كه نيكان متولد شد و اولين بار پاش رو تو اين خونه گذاشت تو اين خونه بزرگ شد دندان در آورد و راه افتاد و حرف زد و 2 سال تولدش را در اين خانه گذشت وحالا گوشه گوشه اين خونه كه پر از خاطره هست رو بايد بقچه كنيم و بگذاريم تو خاطرمون بمونه.ولي انشالله اميد دارم كه بزودي با كمك خداوند مهربان وپشتكار خودمون روزي تو خونه خودمون بشينيم و مجبور نباشيم پشت در خونه مردم بمونيم انشالله به بركتي كه پسرم با اومدنش آورده ما هم بزودي خانه دار ميشم.
آغاز زندگيمون : 88/02/11 اسباب كشي: 92/05/20
از اين ها كه بگذريم ميرسيم سر اصل موضوع اينكه نيكان چقدر تو اسباب كشي و جمع كردن وسايل به مامان و باباش كمك ميكردهر اثاثي كه تو جعبه ميكردم و دورش رو چسب ميزدم نيكان با چاقو مي افتاد به جانش و كل جعبه رو سوراخ سوراخ ميكرد يا چسبش رو دوباره پاره ميكرد .ميومد و ميشست توي جعبه و نميذاشت به كارمون برسيمبه هرحال واسه خودش سرگرمي جديدي پيدا كرده بود.
حالا ديگه تا جا بيفتيم يه مدت ميشه. دوستان عزيز پيشاپيش تاخيرمون رو بخاطر عذر موجه مان ببخشيد.
بقيه عكسها در.....