نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

ویرانم

1391/5/12 11:18
نویسنده : مامان مریم
498 بازدید
اشتراک گذاری
سلام پسر قشنگم ... عزيز تر از جونم....

امروز آمدم تا برايت بنويسم . مثل هميشه ...
امـــــا با دلي پُر ، غصه دار ، ...
امروز حالم تعريفي ندارد عزيز دلم .

...

امروز حال خوشي ندارم .. اخه تو عزيزم مريض شدي

دیروز که رفتم سر کار مامان جون عزت صبحش گفتند تو تب شدیدی داری از یک طرف دل تو دلم نبود و میخواستم بیام پیشت از طرف دیگه بهم مرخصی نمیدادند.... نمي دونم تقصير منه يا نه ... اخه از وقتي از مسافرت برگشتيم عسلكم مريض شدي .....تا اینکه ظهر که بابایی ازسر کار برگشتن وقت دکتر خودت(دکتر توحیدی فر)گرفتند و بردند پیششان. بابایی میگن وقتی رفتن تو مطب دور تا دور مطب نی نی های مریض بغل ماماناشون نشسته بودند و همه باتعجب بابا رو نگاه میکردند.شاید با خودشان فکر میکردند که آخه مامان این نی نی مریض کوچولو کجااست.در هر صورت ببخشید که پسر گلم تو این موقیت سخت همراهت نبودم.

دعا مي كنم زود تر حالت خوب بشه ...

خيلي ناراحتم ...

مریض

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)