نیکاننیکان، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

10 ماهگی و آخر سال 90

  ماهگیت مبارک شیرینی زندگیمون     عزیز دلم چه خوب شد که بدنیا امدی و مهمتر اینکه دنیای ما شدی         اسفند رو به پایان است وقت کوچ کردن به فرودین است   وقت بخشیدن و صاف کردن دل     با قلبمان به تو عشق می آموزیم تا بدانی دنیای کوچک تو بهشت ماست. با آغوشمان حصاری از محبت برایت می سازیم تا قلب کوچکت همواره در آرامش بتپد. با ...
14 اسفند 1390

9ماهگی عکسهای آتلیه

      تو پرستوی بهاران باش  از دلم کوچ نکن من به مهمانی چشمان تو عادت دارم ماهگیت مبارک عشقم♥ پسرم ، عشقم ، نفسم ، آرزوم  همه زندگیم 9 ماهه شدم دو تا 9 ماه از اومدنت توی زندگیم میگذره وای که من عاشق عدد 9 هستم  چون 9 ماه توی وجودم رشد کردی بزرگ شدی   نفس کشیدی...عدد 9 برام مقدس تر شد چون تو در پایان 9 ماهگیت بهترین هدی رو به من دادی.   این روزها پسرکم در حال تمرین کردن است!!  تمرین مســـــــتــــقـــل شدن. تمرین سینه خیز رفتن رفتن ؛ غذا خوردن؛ بالا رفتن؛ پایین آمدن.ایستادن با کمک به جایی کشف کردن!!! او وارد مرحله ج...
16 بهمن 1390

8 ماهگی و اولین دندان

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام ميخوام نشونتون بدم صاحب مرواريد منم يواش يواش و بيصدا شدم جزء كباب خورا ه و ر ااااا ااااا ااااا ااااا ااااا ااااا ااااا اولین دندون گل پسر در اومد   امروز صبح يعني در تاريخ(۲۰/1۰/۱۳۹۰)هنگامي كه داشتم به گلم با قاشق حريره  مي دادم  یه لحظه لثه اش توجهمو جلب کرد بله دیدم که یه مروارید کوچولو داره تو دهنش می درخشه. دوتا دندان پيشين ،پاييني پسرم در آمده بود. الهی بمیرم براش تازه  دلیل بیتابی های  چند روز پیششو می فهمم پسر گلم بابت دندانش خيلي كوچولو شدخدا كنه عزيزم وزنت دوبار...
22 دی 1390

7ماهگی

  در آغوشـت کـه مۓ گیــرم آنقــَــَدر آرام مۓ شوم کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم بـایـ ـد نفس بکشم   ماهگیت مبارک فندقم سلام به همه       خدا رو شکر میکنم که مادر شوهر و پدر شوهر مهربونی دارم. البته دوست ندارم هیچوقت  از این واژه استفاده کنم.چون واقعا  اونا مثل مامان و بابای خودم هستن و همیشه مثل اونا دوسشون داشتم . همیشه پشتیبان و حامی من بودن و هیچ وقت احساس تنهایی نکردم. الانم که اومدم سر کار نیکان رو مثل بچه خودشون نگه میدارن و کار بسیار بزرگی که میکنن چون شیفت من صبح تا شب هست بابا علی نیکان جون رو بغل مامان عزت میاره سرکار تا نی...
9 آذر 1390

6ماهگی

  باراטּ براے ڪسے تڪرارے نمیشود هر وقت بیاید دوست داشتنے ست و تو هماטּ بارانے … نیکان ماهگیت مبارک فرشته من   هیچ وقت اینجوری به شمارش روزهای زندگیم فکر نکرده بودم...الان که روزهای با تو بودن و با تو زندگی کردن رو می شمارم گذران عمر برام نمایان تر می شه و شرمنده تر از این که این عمر عجب میگذره و من غافل. تا وقتی حادثه ای شیرین مثل حضور تو نبود ، برام گذر این روزها هم مهم نبود...  و حالا که هستی شیرینی این روزها رو برام ثبت می کنی... هر روز با روز قبل فرق می کنی، بزرگ تر می شی، کارهای با مزه تر انجام می دی ... بعد از اومدنت به جرات می تونم ...
13 آبان 1390

کارهای شیرین این روزهات

  بعضی از تصاویر هستند که تو زندگی ما آدمها هیچ وقت از ذهن پاک نمیشن ...منم توی ذهنم از این  تصاویر کم ندارم ...اما تصاویری که این روزها جلوی چشمهام رژه میرن شیرینن و خواستنی... یکی از این تصاویر مربوط به زمانیه که برای بار اول در آغوشم گذاشتنت و تنها خدا می دونه که چه حسی بود.. بارها سعی کردم برای بقیه توضیح بدم اما می دونم که نتونستم حس واقعیم رو منتقل کنم.... یاد اون صورت سرخ و نرم  که میوفتم قندی توی این دل آب می شه که شیرینیش رو تا قبل ازاین  نچشیده بودم... تصویر دیگه تصویر شیر خوردنهای شبانه ست....شبها میشی ماهی کوچیک اتاقمون...ماهیی که ب...
29 مهر 1390

5ماهگی

  به خدا...بهشت همین جا است.  همین خونه ای که عطر نفس های تو،گوشه به گوشه اش پراکنده شده... همین خونه ای که صدای خندیدنت و حس قشنگ بودنت رنگ زندگی داده به در و دیوارش...  تو  خوابی و من کنار  تختت  سجده  شکر  به جا  میارم و به  پهنای صورتم اشک می ریزم و     به وسعت مادر بودنم خدا رو شکر میکنم که تو هستی ... نفس میکشی...میخندی...زندگی می کنی............................ جان منی و جان تو را دوست دارم شادابی چشمان تو را دوست دارم  دنیای من در دست های کوچک توست دنیای تو، دست های تو را دوست دا...
6 مهر 1390